جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 51 )

در اين سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه به حقّ، عصاره آموزه هاى نبوى است، نكته هايى است سزاوارِ تأمّل و دقت; «نكته ها چون تيغِ پولادست تيز/ گر ندارى تو سپر، واپس گريز»:

1 ـ تعبير «اِنّى تَارِكٌ» بيانگر آن است كه كتاب خداوند (قرآن) و اهل بيت (عترت) ميراثِ پيامبراند كه از آن حضرت براى امّت برجاى مانده است; چرا كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) پدر روحانى اين امّت است. و خود به على (عليه السلام) فرمود: «اَنَا و أنْتَ اَبَوا هَذِهِ الاُمَّةِ».(1)

2 ـ درباره توضيح معناى «ثَقَل» مطالبى گفته شده است كه هر يك برخاسته از ديدگاهى ويژه، درباره كتاب و عترت است. ليكن مناسب ترين معناى آن «وزن» است كه با معناى لغوى آن نيز، سازگارتر است و به احتمال قوى، علّت به كارگيرى آن درباره اين دو حقيقت عظيم و جاودانه، براى آن است كه «كتاب خدا» و «عترت» دو تكيه گاه نيرومند و پايدار و دو ركن وثيق و ماندگارند، كه مسلمانان را از انحطاط و پراكندگى حفظ مى كنند، چنانچه از كاربردهاى متداوِل و رايج آن برمى آيد و مثلا مى گوييم: «سنگينى بار به دوش فلان شخص است» كه مقصود آن است كه آن شخص تكيه گاهِ آن است. بدين روى، در سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) تعبير «ثَقَل» آمده است; چرا كه وزن و سنگينى رسالت اسلام و حيات عزيزانه مسلمانان به كتاب خدا و عترتِ بى بديل پيامبر (صلى الله عليه وآله) متّكى است.

3 ـ كتاب (قرآن) رابط خدا با امّت است. از اين رو، نام ديگر آن «حَبلُ الله» است. و عترت (اهل بيت) رابطِ پيامبر (صلى الله عليه وآله) با امت اند. بنابراين، قطع رابطه با قرآن، قطع رابطه با خداست، و قطع رابطه با عترت، قطع رابطه با پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و در نهايت قطع رابطه با پيامبر، قطع رابطه با خداست، و قهراً قطع رابطه

  • 1. مفردات راغب، ص57.
( صفحه 52 )

با عترت، قطع رابطه با خداوند خواهد بود:

يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ْاتَّقُوا ْاللَّهَ وَابْتَغُوا ْإِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ).(1) اى مؤمنان! از خداوند پروا كنيد و به سوى او راه جوييد».

4 ـ ويژگى «اضافه»، آن است كه «مضاف» از «مضاف اليه» كسب شرافت مى كند; چرا كه اضافه در مواردى از جمله در اين جا، تشريفى است. و با اين كه كتاب از خداوند و عترت از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، كه تجلّى اعظم الهى است، كسب شرافت و فضيلت كرده است، و امّا تعبير به «ثَقَليْن» در سخن پيامبر داستانِ ديگرى دارد; داستانِ ارجمندى و گرانسنگىِ اين دو بازمانده پيامبر (صلى الله عليه وآله) است. از اين رو، درك عظمتِ اين دو، وَراىِ درك هاى عادى است.

قرآن، همچنان كه در حديث آمده است، تجلّى خالق در مخلوق است:

تَجلّى لَهُم ـ سُبْحَانَهُ ـ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَكوُنوُا رَأَوْهُ بِمَا اَرَاهُم مِنْ قُدرَتِهِ، وَخَوَّفَهُم مِنْ سَطْوَتِهِ.(2)

خداى سبحان در كتاب خود بى آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نماياند و از قهر و مهابت خود ترساند.

و امّا عترت، افزون بر اين كه، در سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) طَراز و عِدل قرآن است و در همه ويژگى ها، از جمله شكوه و جاودانگى، با قرآن شريك است، بنا به تعبير امام رضا (عليه السلام) ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است:

ابر بارنده و رگبارِ فرو ريزنده و آسمان سايه گستر و زمين

  • 1. مائده، آيه 35.
  • 2. نهج البلاغه، خطبه 147.
( صفحه 53 )

گسترده و چشمه جوشان و بِركه و بوستان است. هيهات، هيهات! كه خردها از توصيف مقامى از مقامات او و فضيلتى از فضايل او گُمند و خاطرها سرگردان و مغزها حيران و سخنوران بربسته زبان و شاعران قاصر از بيان و اديبان ناتوان و بليغان بى زبان و دانشوران درمانده اند... به منزله اخترى است كه از دسترسِ دست يازان و توصيفِ واصفان، به دور است.«وَهُوَ بِحَيْثُ النَّجْمِ عَنْ أيْدِى المُتَنَاوِلينَ وَوَصْفِ الوَاصِفِينَ».(1)

5 ـ سعادت و بالندگى امّت و گمراه نشدن مسلمانان در گروِ تمسّك به اين هر دو، و پيروى از هر دو، با هم است; يعنى هر يك بدون ديگرى، كارآيى خود را از دست مى دهد. براى همين فرمود: «چنانچه به آن دو بگرويد، هرگز گمراه نمى شويد و اين دو، هرگز و هرگز، تا دامنه قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد:

لايُفَارِقوُنَ القُرآنَ، وَلايُفَارِقُهُم القُرآنُ، حَتّى يَرِدُوا عَلَيَّ حَوْضي».(2)

آنان (ائمّه اهل بيت)، از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از آنان جدا نمى شود، تا در لبِ حوض نزد من آيند.

حافظِ محقّق، ابن حَجَر مكّى ـ از بزرگان و عالمان و محدّثان اهل سنّت ـ درباره اين حديث به نقل معتبر «عبقات» چنين مى گويد:

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) قرآن و اهل بيت خود را «ثَقَلَيْن» (دو ثَقَل) ناميد; زيرا «ثَقَل» به هر چيز نفيس پراهميتى گفته مى شود كه

  • 1. تحف العقول، صص 439 و 440.
  • 2. الغدير، ج1، ص166.
( صفحه 54 )

همواره آن را محفوظ نگاه مى دارند. و در اين جا هم به همين گونه است; زيرا هر يك از اين دو شىء نفيس پر اهمّيت، يعنى قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) ، معدن علوم لَدُنّى (خدادادى) و حكمت برين و احكام شرعى هستند. و براى همين است، كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر پيروى از آنان و تمسّك به آنان و فراگرفتن ـ علوم و معارف و حقايق ـ از آنان تأكيد ورزيده و فرمود: «سپاس خداى را كه حكمت را در ما اهل بيت ـ نه در نزد ديگران ـ قرار داد». و اهل بيت (عليهم السلام) با اين تأكيد پيامبر (صلى الله عليه وآله) از همه علماى اسلام جدا و ممتاز گشتند; زيرا خداوند هرگونه پليدى و جهل را از ساحتِ وجود آنان دور ساخت، و ايشان را به تطهير و مُنَزَّه داشتِ ربّانى، تطهير و مُنَزَّه داشت. احاديثى كه درباره تأكيد بر پيروى اهل بيت و چنگ زدن به دامان آنان رسيده است، به اين موضوع نيز اشاره دارد، كه تا روز قيامت همواره فردى و امامى از اهل بيت هست كه شايسته پيروى و تمسّك است، مانند قرآن عزيز، كه تا قيامت باقى است و عامل هدايت است.(1)

چراغِ مرده كجا، شمع آفتاب كجا!

انسان موجودى است زنده امّا با ديگر موجودات زنده تفاوت گوهرى دارد، به حدّى كه نمى توان او را در رديف و رده حيوانات بر شمرد. همه حيوانات در جنس «حيوان» يعنى زنده جان، با يكديگر شريكند ولى هر كدام را فصلِ مميّزى است كه به موجب آن، از ديگر حيوانات جدا مى شود و نوع خاصّى به شمار

  • 1. عبقاتُ الأنوار، ج2 از مجلّد دوازدهم، صص116 و 117.
( صفحه 55 )

مى آيد. و امّا انسان با اين كه نوعى از انواع حيوان است، به اندازه اى با ديگرِ حيوانات در تفارق است كه هيچ گاه در رديف و طبقه آن ها قرار نمى گيرد; بلكه در مرتبه اى بسى بالاتر از همه آن هاست. از اين رو، هرگاه موجودات را طبقه بندى كنيم نبايد و نمى شايد، كه انسان را در رده و رديف حيوانات بياوريم. و به لحاظ ظرفيت فراخ و تودرتويى كه دارد، هر انسانى خود، نوعى از انواع حيوان است; يعنى از يك انسان تا انسان ديگر گاه چندان فاصله است كه ميان گنجشك و اسب. و چنين فاصله اى در ميان حيوانات ديگر، مثلا گنجشك تا گنجشك و اسب تا اسب وجود ندارد. و جالب اين كه، آدميان با اين همه ظرفيت فراخ و تودرتويى كه دارند باز انسان اند; يعنى از يزيد تا بايزيد همه انسان اند. امّا اين كجا و آن كجا! ميان ماهِ من تا ماهِ گردون تفاوت از زمين تا آسمان است. با اين حال همه به ظاهر انسان اند. بنابراين، نبايد تصور شود كه هر كس دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا دارد، همان اندازه انسان است كه ديگرى.

اگر آدمى به چشم است و دهان و گوش و بينى ***  چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت (سعدى)

گاهى فاصله از زمين تا آسمان است. و اين فاصله به دليل فراخى ظرفيت انسان هاست. از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود:

لَيسَ شَيءٌ خَيراً مِنْ اَلْف مِثْلِهِ إلاّ الإنسانُ.(1)

چيزى نيست كه از هزار مانندِ خود بهتر باشد، مگر انسان.

گر به ظاهر آن پرى پنهان بود *** آدمى پنهان تر از پريان بود

نزد عاقل ز آن پرى كه مُضمَرست *** آدمى صد بار خود پنهان تر است

آدمى نزديك عاقل چون خفيست *** چون بود آدم كه در غيب او صَفيست

  • 1. كنز العمال، ج12، ص191، ح34615.