جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه آيين كشوردارى از ديدگاه امام على (عليه السلام)
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 91 )

مى شود به خدا و پيامبرش ارجاع ده! زيرا خداوند به قومى كه راهنمايى شان را دوست مى دارد، فرموده است:

«اى مؤمنان، اطاعت خداوند كنيد و اطاعت پيامبرش و اطاعت اولى الامرى كه از خود شما هستند، و اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش بازگردانيد.»

بازگردانيدن كار به خدا، يعنى عمل به محكمات كتاب او، و بازگردانيدن كار به رسول، يعنى عمل به سنّت قطعى و مورد اتفاق آن حضرت.

اهميت قضاوت و شخصيت قاضى در اسلام

اساس حكومت زمانى محكم و بى تزلزل خواهد بود كه در جامعه ظلم و تعدّى و فساد وجود نداشته باشد و ظلم و فساد زمانى برچيده خواهد شد كه عدالت و امنيّت قضايى، با قدرت و قاطعيت تمام در جامعه مستقر شود و هرگونه زور و تجاوز و حق كشى را از بين ببرد و اينها همه زمانى ميسّر خواهد بود كه حكومت بتواند قضات صالح و واجد شرايط را به تصدّى دستگاه هاى قضايى بگمارد.

آرى، حكومتى كه قاضيان شايسته و صالح نداشته باشد، دستگاه قضايى اش به فساد و تزلزل كشيده مى شود; امنيّت قضايى از جامعه رخت بر مى بندد; زور و تجاوز و تخلف بر همه جا حاكم مى شود; حاكميت قانون و نظام از بين مى رود و هرجومرج، بنيان جامعه را در هم مى ريزد و فساد بر مى انگيزد.

پس براى استقرار قانون و ايجاد دستگاه قضايى سالم و با قدرت، بيش و پيش از هر چيز به وجود قضات صالحى نياز داريم كه داراى شرايط

( صفحه 92 )

لازم براى تصدّى امر قضاوت باشند.

اما اين شرايط چيست؟ و قاضى واجد شرايط كيست؟

از ديدگاه على (عليه السلام) كسى شايسته منصب دشوار و حسّاس قضاوت است كه اين شرايط در او جمع باشد:

1. بهترين و برترين افراد باشد.

2. پرحوصله و داراى شرح صدر باشد و تمام اطلاعات لازم براى يك قضاوت عادلانه را از زواياى مختلف به دست آورد.

3. با شهامت اخلاقى، اشتباهات خود را بپذيرد و زود از اشتباهش برگردد و آن را جبران كند.

4. زود به خشم نيايد و به ويژه در مقابل پافشارى طرفين دعوا به احقاق حقّشان، كنترل خود را از دست ندهد.

5. روح نيرومند داشته باشد و از قدرتمندان نترسد.

6. عزت نفس و همت عالى داشته باشد و اسير طمع و آز دنيا نگذرد و توسط ثروتمندان و رشوه دهندگان تطميع نشود.

7. اهل تحقيق باشد و با سهل انگارى و آسان گيرى، از مسائل نگذرد و بدون كسب اطلاعات كافى به قضاوت نپردازد و با برخورد سطحى و بر اساس اولين شنيده هايش حكم صادر نكند.

8. در مواجهه با امور مشتبه و مسائل گنگ و پيچيده احتياط و تأمل را از دست ندهد و در كشف واقعيات بر اساس دلايل و براهين قطعى، كنجكاو و مصرّ باشد.

9. با طرفين دعوا گشاده رو باشد و بدون ابراز خستگى و ناراحتى به هر

( صفحه 93 )

كدام از طرفين فرصت سخن گفتن بدهد.

10. گرفتار حيله و مكر فريب كاران نشود و در مقابل تملّق و چاپلوسى، اراده خود را از دست ندهد.

11. سرانجام پس از تمام اين شرايط و خصوصيّات، از قاطعيّت تمام برخوردار باشد و هنگامى كه حقيقت را كشف كرد، اجازه ندهد كه هيچ عاملى مانع از صدور حكم قطعى و عادلانه اش گردد; يعنى حكم خود را با قاطعيت تمام، بدون طرفدارى از يكى و كم لطفى به ديگرى صادر كند و از هيچ چيز و هيچ كس، هيچ گونه ملاحظه و رعايتى نكند.

آن گاه على (عليه السلام) به مالك و تمامى زمامداران هشدار مى دهد كه افرادى با چنين مشخّصات بسيار كمياب اند و داشتن قاضى شايسته و صالح براى يك زمامدار توفيق بزرگى است كه بايد ارزش آن را بداند:

ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لاتَضِيقُ بِهِ الاُْمُورُ وَ لا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ وَ لا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ وَ لا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع وَ لا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الاُْمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ مِمَّنْ لا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَ لا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَ أُولَئِكَ قَلِيلٌ.

براى داورى بين مردمان، برترين فرد خود را برگزين! كسى كه داراى سعه صدر باشد و مخاصمه طرفين دعوى او را به خشم و كج خلقى واندارد و در اشتباهاتش پافشارى نكند و چون متوجه اشتباه خود شود، بازگشت به حق و اعتراف به آن برايش سخت

( صفحه 94 )

نباشد و طمع را به دل خود راه ندهد و در فهم مطالب به اندك تحقيق اكتفا نكند; كسى كه در شبهات از همه محتاط تر و در يافتن و تمسّك به دليل از همه مصرّتر باشد و از كثرت مراجعه كمتر خسته شود و در كشف امور از همه شكيباتر باشد و به هنگام روشن شدن حق با قاطعيت حكم دهد; ستايش فراوان، او را فريب ندهد و تمجيدهاى بسيار، او را متمايل به جانب مدح كننده نسازد. اين گونه افراد بسيار اندك اند.

وظايف رهبر در برابر قضات شايسته

گفتيم از ديدگاه على (عليه السلام) افرادى كه داراى تمام شرايط لازم براى قاضى شايسته و عادل باشند، بسيار كمياب اند و زمامداران و مسؤولان حكومتى براى يافتن و به كار گماردن اين گونه افراد بايد تلاش و جديّت فراوان به كار برند. اما مسأله در اين است كه مسؤوليت زمامدار فقط به يافتن يا تربيت كردن و به كار گماردن قضات صالح محدود نمى شود; چرا كه پس از يافتن قضات صالح، دو مسأله بسيار مهم درباره وظايف رهبر و چگونگى رفتار و برخوردش با قضات و حفظ و نگه دارىِ آنها در مسند قضاوت، مطرح مى شود كه اهميّت آن حتى از يافتن اين افراد نيز بيشتر است:

اول اين كه زمامدار بايد مراقب باشد كه قاضى از لحاظ مادى در تنگنا قرار نگيرد; زيرا در آن صورت محتمل است يا از كار خود كناره گيرى كند; يا دلسرد شود و به خوبى انجام وظيفه نكند و يا در خطر لغزش قرار گيرد و با تطميع و افتادن به منجلاب رشوه خوارى، ناحقّ را حقّ و حقّ را ناحقّ كند.

( صفحه 95 )

دوّم آن كه رهبر بايد موقعيت قاضى را مستحكم كند و نزد خود مقامى والا و جايگاهى ارزنده به قاضى بدهد تا اولاً كسى قادر به اِعمال نفوذ و تحميل خواسته هاى خود به او نباشد; ثانياً هيچ كس در او طمع نبندد; ثالثاً كسى جز رهبر و زمامدار قادر به عزل وى نباشد و هيچ كس در صدد ايذا و آزارش برنيايد; رابعاً احدى به خود جرأت سخن چينى و دسيسه گرى عليه او را ندهد و همه بدانند كه قاضى صالح و عادل، از سعايت ديگران در نزد رهبر و زمامدار در امان است.

على (عليه السلام) پس از برشمردن وظايفى كه يك رهبر در مقابل قاضى صالح و عادل به عهده دارد، در زمينه اهميّت وجودى قاضى براى حكومت حقّ و عدالت و استقرار قانون عدل، هشدار بيشترى مى دهد و براى جلب توجه زمامداران به نقش و ارزشى كه قضات صالح در اجراى عدالت و جلوگيرى از هرجومرج و فساد و پياده كردن احكام خدا دارند، خواستار دقت بيشترى مى شود و در اين رابطه، از دورانى ياد مى كند كه در فاصله رحلت رسول الله(صلى الله عليه وآله) و حكومت او، دين اسلام ملعبه هوى و هوس هاى اشرار شده بود و تحت نام دين، رذيلانه ترين اعمال را مرتكب مى شدند و بهويژه دستگاه قضايى اسلام را پايمال هدف هاى پليد خود كرده بودند:

ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ لِيَأْمَنَ بِذَلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ.

فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ نَظَراً بَلِيغاً فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.