در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31 30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71 70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
87 86 85 84 83 82 81
 
 
 

درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه هفتاد و يکم

بسم الله الرحمن الرّحيم

عرض کرديم که در اسکناس زکات واجب نيست؛ براي اينکه اسکناس از اموري نيست که متعلق زکات باشد و اينکه مي گويند در بعضي از کشورها مثلا کشور ايران طلا پشتوانه اسکناس است، اولاً اين مطالب به طور کلّي ثابت نشده و ثانياً بر فرض ثبوتش ملاک نيست و الا اگر ملاک باشد، جهالت لازم مي آيد؛ چرا که کسي که ده هزار تومان جنسي خريداري مي کند، نمي داند که در حقيقت چه مقدار طلا (پشتوانه اسکناس ) را در مقابل اين ده هزار تومان قرار داده است.

نکته ديگر تفاوتي است که بين خمس و زکات وجود دارد در باب خمس اگر مالي را تخميس کردند و خمس اين مال را پرداخت کردند، اگر فرض کنيم که اين مال سال ها باقي بماند، خمس جديدي بر اين مال تعلق نخواهد گرفت؛ همينطور اگر روز اول خمسش را داده باشند اين مال در آخر سال خمس خواهد داشت؛ به خلاف زکات که ممکن است بر يک مال چندين بار وجوب زکات تعلّق بگيرد.

ناگفته نماند که امروزه در بانک هاي اسلامي متداول است که مردم به عنوان مضاربه پول را در بانک مي گذارند و در هر سالي سود و بهره اي به آنها پرداخت مي شود، در مورد اين سودها اين پرسش مطرح است که آيا در آن سود و بهره بانکي جهات خمسي وجود دارد يا نه؟ به نظر مي رسد که اين درصدي که در مضاربه پرداخت مي شود بايد مورد بررسي قرار گيرد که آيا اين مبلغ در بازار معمولي سود عادي و متداول است يا نه؟ در جلسه قبل مثال زدم که اگر کسي گله گوسفندي داشت که گوسفندهاي اين گله چهل و پنج عدد بود و زکات آن را امسال داد و يک گوسفند از چهل و پنج گوسفند را به عنوان زکات پرداخت کرد و چهل و چهار عدد برايش باقي ماند و در آن چهل و چهار گوسفند باقي مانده شرائط وجوب زکات وجود داشت، بايد سال بعد هم از همين چهل و چهار عدد باقي مانده بايد يک گوسفند بپردازد؛ براي اينکه اين چهل و چهار گوسفند به حد نصاب رسيده و شرائط وجوب زکات هم در آن تحقق دارد. مهمترين شرط وجوب زکات اين است که نصاب باشد در چل و چهار گوسفند هم نصاب وجود دارد شرائط ديگر هم فرضا ً در آن تحقق دارد.

مطلب بعدي اين است که ارزش پول به چه چيزي است؟ ملاک در ارزش پول چيست؟ چرا پول داراي ارزش است و چه ملاکي براي ارزش پول تحقق دارد؟ برخي گفته اند که زني که مهريه اش در بيست سال پيش ده هزار تومان بود، الان اگر بخواهد مهريه را مطالبه کند يا در صورت طلاق مهريه اش را بگيرد، بايد به قيمت روز بگيرد. بيست سال پيش مهريه اش ده هزار تومان بوده، نه الان؛ در بعضي مجالس و مجامع تصويب کردند که بايد به قيمت روز مهريه را بپردازد. يعني بيست سال پيش با ده هزار تومان چه مقدار انسان قدرت بر خريد داشت، در زمان فعلي هم بايد همان را محاسبه بکند. اگر در بيست سال پيش با ده هزار تومان مي توانست يک خانه محقّري تهيه بکند، الان هم که مي خواهد مهريّه را بدهد، بايد قيمت همان خانه را بدهد نه آن مهريه اي که در مهرش ذکر شده است.

من در ابتدا گمان مي کردم که اينها در مسأله مهريه زن اين حرف را مي زدند بعد که با بعضي از آنها صحبت کرديم معلوم شد که در مسأله دين هم تقريبا ً همين حرف را مي زنند و مي گويند: اگر ده سال پيش شما ده هزار تومان از کسي قرض کرديد الان در مقام پس دادن آن قرض، ده هزار تومان کافي نيست؛ به نظر اينها بايد ببينيم که در آن زمان در ده هزار تومان چه مقدار قدرت بر خريد بود الان هم ببينيم که آن مقدار قدرت بر خريد چه مبلغي را اقتضا دارد. اين مسأله ارزش پول مسأله بسيار شايعي هست و لازم است به آن توجه بکنيم که چرا پول ارزش دارد؟ ملاک در ارزش پول چيست؟

در آغاز اين مقدمه را مطرح کنم که ما يک مسائل قطعي داريم که جز اعتبار هيچ راهي در آنها وجود ندارد؛ کاملا ً قطعي هم است مثل بيع و شراء؛ فرض کنيد که شما خانه اي را مي فروشيد و پولي دريافت مي کنيد از نظر واقعيت نه چيزي اضافه مي شود و نه کم مي شود؛ شما خانه ات را فروختي اين معامله خريد و فروش يک اعتبار قطعي عقلائي هست بر اينکه شما مالک پول شده ايد و مشتري هم مالک خانه اما وقتي که به ما بإزاء خارجي نگاه کنيد هر چقدر هم که به خانه آن نگاه کنيد مي بينيد چيزي به آن اضافه نشده است ملکيت خانه ما بإزاي خارجي ندارد ملکيت يک امر عقلايي است و عقلا آن را اعتبار مي کنند و در مسأله «أحلّ الله البيع» هم مي بينيم که در کتاب مکاسب مرحوم شيخ آن را اين گونه معنا مي کند که مراد از «بيع» در «أحلّ الله البيع» بيع عقلائي است و الا اگر بخواهيم بيع شرعي بگيريم نظير قضيه ضروريه به شرط محمول مي شود؛ چرا که در اين صورت «أحلّ الله البيع» يعني بيع شرعي را خداوند حلال کرده است، چنين مطلبي ضروري به شرط محمول است. خلاصه مرحوم شيخ مي گويد «احلّ الله البيع» يعني که از نظر عقلا بيع محسوب مي شود، خداوند آن را در شريعت حلال کرده است. ولي بعضي از قيود و شرائط را هم شارع معتبر کرده، مثل اينکه در بيع غرري «نهي النبي عن بيع الغرر» داريم. همچنين در مسائل ديگر از باب بيع هم مسائل زيادي داريم که به دستور شرع اضافه شده و الا مقصود از بيع در «احل الله البيع» همان بيع عقلائي است و الا قضيه ضروريه به شرط محمول مي شود.

به هر صورت، مقصود ما در اين بحث اين مطلب است که ارزش پول براي چيست؟ بعضي عقيده شان بر اين است که مي گويند ارزش پول به قدرت بر خريد است و بر اين اساس بعضي از مجامع اين فتواهايي را که عرض کردم صادر کردند؛ اين قضيه از اصل باطل است؛ اساس اين قضيه باطل است. چرا؟ بدين جهت که اولا ً قدرت بر خريد چه چيزي را در نظر مي گيريد مضاف اليه خريد را به ما بگوييد چه چيزي هست؟ که شما مي گوييد ارزش پول به قدرت بر خريد آن چيز است قدرت بر خريد چه چيزي معيار است؟ مضاف اليه خريد اولا ً مختلف است؛ و ثانيا ً به حسب ازمنه و امکنه و اعصار مختلفه اختلاف پيدا مي کند. نمي توانيم بگوييم ارزش چه کالايي معيار است؛ مثلا اگر بگوييم که اصل قدرت بر خريد ميوه است. ميوه در هر فصلي يک قيمتي دارد در هر مکاني يک قيمتي دارد در هر زماني يک قيمتي دارد آن وقت شما کدام مکان و کدام زمان را ملاک قرار مي دهيد مضاف اليه خريد را چه چيزي در نظر مي گيريد؟ به نظر مي رسد ما نمي توانيم ملاک در ارزش را قدرت بر خريد بدانيم. ملاک در ارزش اعتبار است و موارد مسلّمي هم در باب اسکناس و ... براي اعتبار وجود دارد؛ مثلا ً اگر دولتي در بيست سال پيش براي ده هزار تومان عنوان ده هزار تومان را قائل بود و اعتبار کرده بود، الان هم همان اعتبار است؛ براي اينکه تا زماني که اين دولت سر کار است و تا زماني که اين اعتبار از بين نرفته اين اعتبار بر سر جاي خودش محفوظ است و ما نمي توانيم به اعتبار اختلاف مضاف اليه ها ملاک در ارزش پول را قدرت بر خريد بدانيم؛ و اين که بعضي از روشنفکر ها در بعضي از مقالاتشان را مي خواستند بگويند که اين يک مسأله روشني است، صحيح نيست؛ بلکه به نظر مي رسد که عکسش روشن است. در باب اسکناس هم اعتبار آن کسي که جاعل اين اسکناس است و در زمان او اين اسکناس وجود دارد و در مملکت او اين اسکناس اعتبار دارد، معيار محسوب مي شود و از نظر عقلا اعتبار اسکناس به اعتبار آن جاعل است. لذا تا زماني که آن طاغوت بود اسکناس هاي طاغوت ارزش داشت وقتي که آن طاغوت از بين رفت اسکناس هايش هم بي ارزش شد، طاغوت که از بين رفت اسکناسهايي هم که به اعتبار او ارزش پيدا کرده بود ديگر در نزد عقلاء آن اعتبار قبلي را ندارند؛ بلکه اگر هم کسي آنها را مي خرد، بدين جهت است که آنها را در آلبومش حفظ بکند و يادگاري از آن روزها داشته باشد؛ نه اين که خود آن اسکناسها امروزه اعتبار داشته باشند.

اعتبار امر خيالي نيست اعتبار از يک نظر يک واقعيت انکار ناپذير است . امّا به عنوان اعتبار واقعيت دارد و عقلا هم اين اعتبار را قبول دارند تا زماني که عقلا اعتباري را قبول دارند اين اعتبار ارزش دارد آيا عقلاء اين گونه قائلند که وقتي که آن مضاف اليه پول عوض شد آن پول هم از بين مي رود و آن اعتبار قبلي هم کالعدم مي شود؟! آيا وقتي که شما خانه اي را مي خريد به خانه چيزي اضافه شده يا يک واقعيت ملموسي در آن به وجود آمده يا پولتان همان پول است خانه تان هم همان خانه است از نظر واقعيت هيچ تغييري در آنها به وجود نيامده فقط اعتبار است اين مثال را مطرح کردم براي اين که تصوّر نکنيد که اعتبار يعني تصوارت و خيالات براي اين مطلب مسأله بيع و شراء را مثال مي زنم در بيع و شراء جز مبيع و ثمن هيچ واقعيتي وجود ندارد اگر هزار مرتبه ارزش را دارد که در صورتي که مال عمر باشد داراست.

خلاصه، مقصود ما از مسأله مطرح شده در اين جلسه مطلبي بود که بعضي از اهل علم روشنفکر مطرح کرده بودند و ملاک در ارزش پول را قدرت بر خريد شمرده بودند چون مضاف اليه خريد به حسب امکنه و ازمنه و اعصار مختلفه فرق مي کند اين ملاک در ارزش پول ملاک صحيحي نيست ملاک صحيح در ارزش پول اعتبار است امّا اعتبار هم نبايد اعتبار نيشقولي باشد بلکه مي بايست شبيه به همان اعتباري باشد که در باب مبيع و ثمن وجود دارد در اعتبار پول هم چنين اعتباري معتبر است و الا اين پشتوانه هايي که مطرح مي شود يا مستلزم بطلان معامله است چرا که موجب اين است که اين ده هزار توماني که انسان مي دهد نمي داند که در مقابل اين ده هزار تومان چه مقدار طلا واقع شده و مقدار طلايش را نمي داند پس اگر بخواهيم چنين مبنايي را بپذريم بايد بگوييم تمامي معاملات ما باطل است خلاصه نتيجه بحث امروز ما اين شد که ملاک در ارزش پول اعتبار است؛ امّا نه اعتبار نيشقولي، بلکه اعتبار مورد قبول عقلا و قدرت بر خريد هم ملاک نيست؛ اعتبار تا زماني که معتبر وجود دارد يا خصوصيات معتبر هست، اين اعتبار معتبر هست. و معناي اعتبار هم يک مسأله نيشقولي نيست؛ همان طور که باب مبيع و ثمن را براي شما مثال زدم. البته اين مسأله به مناسبت بحثمان در دراهم و دنانير مطرح شد.