جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه349)
بنابراين مسأله تعلّق در تمام حروف وجود دارد ولى در يك دسته به عنوان حكايت و در دسته ديگر به عنوان ايجاد است. به همين جهت در مثل واو قسم نمى توان گفت: «واو براى مفهوم ايجاد قسم وضع شده است، زيرا ايجاد قسم يك مفهوم اسمى است كه قابل تصوّر مى باشد»، بلكه واو براى مصاديق ايجاد قسم وضع شده است. گويا واضع ابتدا ايجادالقسم را تصوّر كرده و سپس واو را براى مصاديق آن قرار داده است و خود ايجادالقسم، قسم نيست بلكه عنوانى است براى «ايجادالقسم»هاى واقعى كه در خارج تحقق پيدا مى كنند.
(صفحه350)
(صفحه351)

مسأله هفتم


خبر و انشاء

مرحوم آخوند به دنبال بحث حروف، فرق بينِ جمله انشائيه با جمله خبريه را بيان كرده است. البته نه به صورت كلّى بلكه مسأله را در مورد جمله هايى مثل: «بعتُ داري» ـ كه هم در مقام اِخبار به كار مى روند و هم در مقام انشاء ـ فرض كرده  است.
قبل از بحث و بررسى مسأله خبر و انشاء لازم است مسأله قضايا را مورد بحث قرار دهيم:
اقسام قضيّه حمليّه: قضيّه حمليّه بر دو قسم است: قضيّه حمليّه به حمل اوّلى ذاتى و قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى.
1 ـ قضيّه حمليّه به حمل اوّلى ذاتى: قضايايى هستند كه بين موضوع و محمول آنها اتّحاد ماهوى تحقق داشته باشد. و از نظر جنس و فصل يكى باشند و اين خود بر دو قسم است:
الف: قضيّه حمليّه اى كه علاوه بر وجود اتّحاد ماهوى بين موضوع و محمول،
(صفحه352)
اتّحاد مفهومى نيز بين آن دو وجود داشته باشد، يعنى آنچه از موضوع فهميده مى شود عين همان چيزى باشد كه از محمول فهميده مى شود، مثل: «الإنسان إنسان» و «الإنسان بشر»، اگر بگوييم مفهوم انسان با مفهوم بشر يك چيز است.
ب: قضيّه حمليّه اى كه اتّحاد بين موضوع و محمول آن فقط اتّحاد ماهوى باشد ولى از نظر مفهوم، اتّحادى بين آن دو وجود نداشته باشد، مثل: «الإنسان حيوان ناطق» كه از نظر ماهيت، يك چيز هستند ولى از نظر مفهوم، بين آنها مغايرت وجود دارد، اگرچه مغايرت بين آنها به اجمال و تفصيل باشد. «انسان» مفهوم اجمالى است براى ماهيت يك چنين موجودى و «حيوان ناطق» مفهوم تفصيلى براى ماهيت همان موجود است. ولى اين گونه نيست كه ما وقتى كلمه «انسان» را مى شنويم «حيوان ناطق» به ذهن ما بيايد. كسى كه منطق نخوانده اين معنا به ذهنش نمى آيد و حتى كسى كه منطق خوانده است، در غير مباحث علمى با شنيدن كلمه «انسان» معناى «حيوان ناطق» به ذهنش نمى آيد. بنابراين بين «انسان» و «حيوان ناطق» مغايرت مفهومى وجود دارد. و همين طور وقتى ما مسأله جنس و فصل را مطرح مى كنيم و با كلمه «حيوان ناطق» سروكار داريم، اين گونه نيست كه هرجا كلمه «حيوان ناطق» به گوش ما خورد بلافاصله مفهوم «انسان» به ذهن ما بيايد.
2 ـ قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى: ملاك در چنين قضيّه اى، اتّحاد در مقام وجود است، مثلا در قضيّه «زيدٌ إنسان» ملاحظه مى كنيم كه بين «زيد» و «انسان»، مغايرت مفهومى وجود دارد زيرا مفهوم «زيد» با مفهوم «انسان» تفاوت دارد. از نظر ماهيت نيز بين آنها مغايرت وجود دارد زيرا ماهيت انسان عبارت از «حيوان ناطق» است ولى ماهيت «زيد» عبارت از «حيوان ناطق»ى است كه داراى خصوصيات فرديّه است به همين جهت بين ماهيت زيد و ماهيت عَمر تباين وجود دارد و اين تباين به قدرى است كه زيد و عَمر نه اتّحاد مفهومى دارند و نه اتّحاد ماهوى و نه اتّحاد وجودى، و به همين جهت نمى توان بين آن دو قضيّه حمليّه تشكيل داد. در حالى كه
(صفحه353)
زيد و عَمر، در ماهيت «حيوان ناطق» با يكديگر مشتركند. بنابراين ماهيت زيد با ماهيت انسان تفاوت دارد وتنها رابطه اى كه بين زيد و انسان مطرح است، ارتباط در مقام وجود است يعنى ماهيت «حيوان ناطق» در ضمن زيد، وجود پيدا كرده است.
قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى نيز بر دو قسم است:
الف: قضيّه حمليّه اى كه موضوع آن مصداق واقعى براى محمول باشد، مثل: «زيدٌ إنسان». يعنى براى مصداقيت «زيد» براى «انسان» واسطه اى در بين نيست بلكه خودش مصداق واقعى «انسان» است.
ب: قضيّه حمليّه اى كه موضوع آن مصداق واقعى براى محمول نيست و براى مصداقيت آن به واسطه نياز داريم، مثل: «الجسم أبيض». در اين قضيّه، «جسم» مصداق واقعى «أبيض» نيست بلكه مصداقيت «جسم» نسبت به «أبيض» با واسطه «بياض» است. ابتدا قضيّه «البياض أبيض» مطرح است، كه «أبيض» مصداق حقيقى «بياض» است، مانند «زيدٌ انسان». و «جسم» با توجّه به اين كه معروض بياض واقع شده، به عنوان يك مصداق تبعى «ابيض» محسوب مى شود نه مصداق واقعى و حقيقى آن. به همين جهت فلاسفه در اين گونه موارد كلمه مصداق را به كار نمى برند بلكه از عناوينى چون «مصدوق له» و امثال آن استفاده مى كنند.

كلام مشهور در ارتباط با اَجزاء قضيه حمليّه

مشهور معتقدند: قضيّه حمليّه ـ با قطع نظر از نوع آن ـ داراى سه جزء است: موضوع، محمول و نسبت. ولى آيا اين تركّب در رابطه با كدام مرحله از مراحل قضيّه حمليّه است؟ براى پاسخ به اين سؤال لازم است مقدّمه اى ذكر كنيم:
هر قضيّه اى داراى سه مرحله است:
1 ـ مرحله لفظ كه از آن به «قضيّه ملفوظه» تعبير مى شود.
2 ـ مرحله معنا ـ يعنى معناى «قضيّه ملفوظه» كه از راه لفظ در ذهن شنونده وارد