جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه481)
شنيدن «زيدٌ قائمٌ»، يك بار انتقال به نسبت بين زيد و قائم پيدا مى كنيم.
بنابراين، توجيه بعض نحويين ـ مثل اصل مطلبى كه در رابطه با وضع براى مجموع مركّب مطرح شده ـ توجيه نادرستى است.

دليل دوّم بر ردّ نظريه وضع براى مجموع مركّب

ابن مالك در جواب اين نظريه گفته است: شما كه معتقديد مجموع مركّب «زيدٌ قائمٌ» داراى وضع جداگانه اى است آيا وضع آن، شخصى است يا نوعى؟
به ذهن مى آيد كه وضع نوعى باشد، درحالى كه اين طور نيست، زيرا تمام مركّبات با يكديگر تباين دارند. مركّب، غير از هيئت جمله خبريه است. هيئت جمله خبريه به صورت وضع نوعى مطرح است ولى مركّب، هيئت نيست. مركّب، يك جزئش «زيد» و يك جزئش «قائم» ـ آن هم با دو خصوصيت ـ و يك جزئش «هيئت جمله خبريه» است. «زيدٌ قائمٌ» با «عمروٌ ضاربٌ» دو مركّبند، چون اجزائشان با هم فرق دارد، اگرچه فرق، فقط از ناحيه محمول باشد. معناى تباين بين دو مركّب، اين نيست كه همه اجزاء آن دو با يكديگر تباين داشته باشند بلكه تباين در يك جزء هم براى تحقّق تباين بين دو مركّب كافى است. درنتيجه، بايد وضع براى مجموع مركّب، وضعِ شخصى باشد يعنى واضع، يك بار «زيدٌ قائمٌ» را و بار ديگر «زيدٌ عالمٌ» را و... وضع مى كند. و اين داراى دو اشكال است:
اوّلا: مركّبات، غيرمحصورند، زيرا به اعتبار اشخاص، مكان ها، زمان ها و... مركّبات فرق پيدا مى كنند. چگونه واضع مى تواند اين مركّبات نامحدود را وضع كرده باشد.
ثانياً: اگر مركّبات، داراى وضع باشند، بايد مسأله خطابه و ابتكار در كلام منتفى شود زيرا لازمه اين حرف اين است كه هركس خواست سخنرانى كند ناچار باشد ابتدا يكايك جملات خود را بررسى كند ببيند آيا وضع دارند يا نه؟ همان طور كه در مورد مفردات بايد چنين كارى را انجام دهد.(1)
  • 1 ـ رجوع شود به: مناهج الوصول إلى علم الاصول، ج1، ص 118 و 119
(صفحه482)
(صفحه483)

امر هفتم


راه هاى تشخيص معناى حقيقى


(صفحه484)
(صفحه485)

راه هاى تشخيص معناى حقيقى از مجازى


براى تشخيص معناى حقيقى، راه هايى ذكر كرده اند كه در ذيل به بحث پيرامون آنها مى پردازيم:

راه اوّل (تبادر)


متأخرين از اصوليين، تبادر را به عنوان اوّلين علامت براى حقيقت مطرح كرده اند.(1)
در تبادر بايد جهاتى مورد بحث قرار گيرد:
  • 1 ـ در كتب قدماى از اصوليين «تصريح أهل لغت» به عنوان اولين علامت براى حقيقت مطرح شده است. يعنى اگر اهل لغت، تصريح كنند كه معنايى معناى حقيقى لفظ است، اين تصريح، حجّيت دارد. ولى اكثر متأخّرين از اصوليين، بر اساس بحث هائى كه در رابطه با حجّيت قول لغوى مطرح كرده اند، معتقدند قول لغوى حجّيت ندارد و تصريح أهل لغت نمى تواند علامت حقيقت باشد گذشته از اين كه لغويين، كمتر به ذكر حقيقى و مجازى بودن معنا پرداخته اند و بيشتر، موارد استعمال را مطرح كرده اند. به همين جهت، متأخرين در اين جا تصريح اهل لغت را مطرح نكرده اند.