جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه450)
جزئى شخصى است صرف نظر كرده و آن را كلّى نمايم؟ بدون شك نمى توان چنين كارى را انجام داد. زيد خارجى، حقيقتاً فرد است و نمى توان آن را به يك كلّى تبديل كرد مگر اين كه به جاى «زيد» عنوان «انسان» را گذاشته و موضوع را عوض كنيم ولى «زيد» تا وقتى «زيد» است جزئى است و كلّيت در مورد آن معنا ندارد.
ما نمى توانيم بگوييم: در مورد «زيد»، مختاريم، اگر خصوصيات آن را همراهش رعايت كنيم، جزئى مى شود و اگر خصوصيات را كنار بزنيم همين «زيد»، كلّى مى شود. اين مطلب، غيرمعقول است. به عبارت ديگر: آنچه فرد است، واقعاً فرد است و ما هركارى انجام دهيم نمى توانيم فرديت را از آن جدا كنيم. و آنچه هم كلّى است واقعاً كلّى است و ما هركارى انجام دهيم نمى توانيم كلّيت را از آن جدا كنيم.
مقدّمه دوّم: اين مطلب را قبلا نيز گفته ايم كه هرچند بين فرد و كلّى، اتّحاد وجودى مطرح است ولى از جهت ماهيت، بين آنها مباينت وجود دارد. «زيدٌ إنسانٌ» يك قضيّه حمليّه صادقه است و ملاك آن اتّحاد در وجود است و نمى توان گفت: «بين اين دو، مغايرت تحقّق ندارد و اين ها يك چيزند، زيد انسان است و انسان هم زيد است»، چنين حرفى باطل است. اگر قضيّه «زيدٌ إنسانٌ» را درغير رابطه اتّحاد در وجود تشكيل دهيد اين قضيّه، كاذبه خواهد بود. ماهيت زيد و ماهيت انسان دوچيزند و بين اين ها تغاير ماهوى مطرح است. به همين جهت، حمل آنها حمل اوّلى ذاتى نيست. نتيجه دو مقدّمه فوق اين است كه:
اوّلا: فرديّت و كلّيت، دو واقعيت مى باشند.
ثانياً: اگرچه بين فرد و كلّى اتّحاد وجودى مطرح است ولى فرد و كلّى داراى تباين ماهوى مى باشند.
حال نتيجه فوق را در مسأله مورد بحث پياده كرده مى گوييم:
در قضيّه «زيدٌ لفظٌ»، اين «زيد» كه از متكلّم صادر شده، اشكالى در فرديتش نيست. در اين صورت چگونه مى توان فرديّت را از آن گرفت؟ فرديّت، يك واقعيت و
(صفحه451)
حقيقت است، كلّيت هم براى لفظ «زيد»، يك حقيقت و واقعيت است. و فرديّت و كلّيت، دو حقيقتِ متباين و دو ماهيت متباين مى باشند. وقتى چنين شد، چاره اى غير از مسأله استعمال نيست. يكى از اين دو ماهيت، مستعمَل و ماهيت ديگر مستعمل فيه است، يعنى از «زيد» در «زيدٌ لفظي» كه به عنوان يك واقعيت است، واقعيت ديگرى اراده شده است. از فردِ «زيد»، كلّى لفظ «زيد» اراده شده است. آيا غير از اين مى توان گفت كه اين «زيد» در كلّى «زيد» استعمال شده است؟
بنابراين، در اين دو قسم ( اطلاق لفظ و اراده نوع و اطلاق لفظ و اراده صنف) راهى جز مسأله استعمال وجود ندارد.
اشكال: ممكن است كسى بگويد: در مثل «زيد لفظي»، مستعمَل عبارت از شخص همين «زيد» و مستعمل فيه عبارت از كلّى لفظ «زيد» است و اين كلّى شامل خود اين «زيد» هم مى شود. بنابراين، «زيد» ـ در رابطه با خودش ـ هم مستعمَل و هم يكى از افراد مستعمَل فيه  است.
هرچند اين مسأله را در مورد «ضرب فعل ماض» نمى توان پياده كرد زيرا مستعمَل فيه شامل خود «ضرب» در كلام نمى شود.
جواب: ما وقتى يك لفظ را در كلّى استعمال مى كنيم مستعمل فيه ما نفس كلّى است ولى اين كلّى، منطبق بر مصاديق خود و متّحد با آنهاست. اين به معناى استعمال كلّى در مصاديق نيست تا اين كه مصاديق هم جزء مستعمل فيه باشند و به تعداد افراد كلّى، مستعمل فيه داشته باشيم. وقتى ما انسان را در معناى كلّى خودش استعمال مى كنيم، از دايره كلّيت خارج نمى شويم و نمى توانيم بگوييم: «انسان در زيد هم استعمال شده است». در اين جا هم «زيد» را در طبيعى و كلّى «زيد» استعمال كرده ايم. مستعمَل فيه ما همان كلّى است ولى آن كلّى انطباق قهرى بر مصاديق خود دارد، كه از جمله مصاديق آن همين «زيد»ى است كه به آن تلفّظ كرده ايم ولى اين به عنوان مصداقِ مستعمل فيه مطرح است نه به عنوان خود مستعمل فيه، تا اين كه لازم آيد مستعمل و مستعمَل فيه، شىء واحدى باشند.
(صفحه452)
نتيجه بحث در مقام دوّم
از چهار قسم اطلاق لفظ، فقط در قسم سوّم ـ يعنى اطلاق لفظ و اراده شخص ـ استعمال تحقّق ندارد ولى در سه قسم ديگر، استعمال تحقّق دارد.
ذكر اين نكته لازم است كه بعضى، كلام مرحوم آخوند در«بالجمله» رابه گونه ديگرى تفسير كرده اند ولى به نظر مى رسد كه مراد ايشان همان چيزى است كه ما بيان كرديم.
(صفحه453)

امر پنجم


نقش اراده در موضوع له الفاظ


(صفحه454)