جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه548)
معانى جديد استعمال مى شوند به گونه اى است كه پس از چند سال استعمال، در دلالتشان بر معانى جديد نيازى به قرينه ندارند. خصوصاً الفاظى كه در ارتباط با مسائل مورد ابتلاى همه ـ مثل صلاة و صوم و حج و... ـ است. بنابراين، اگرچه ما حقيقت شرعيه را انكار كنيم ولى اين معنا را نمى توان منكر شد كه حقيقت متشرّعه، در اواخر زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)ثابت شده و بدون ترديد در آن زمان مسلمانان اين الفاظ را بدون قرينه در معانى جديد استعمال مى كرده اند.
روشن است كه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز مسلمانان اين الفاظ را در معانى جديد استعمال مى كرده اند. در زمان اميرالمومنين (عليه السلام) نيز به همين صورت بوده است زيرا آن حضرت نيز از دايره متشرّعه بيرون نبوده بلكه در رأس متشرّعه مى باشد. ساير ائمّه (عليهم السلام)نيز به همين صورت بوده اند. درنتيجه، اگر ما جمله «صلِّ عند رؤية الهلال» را در كلام امام صادق (عليه السلام) مشاهده كنيم، نبايد ترديدى داشته باشيم كه مراد از «صلِّ»، همين معناى مستحدث است. بنابراين، تمام الفاظى كه در كلمات ائمّه (عليهم السلام) ـ از زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا حضرت ولى عصر (عليه السلام) ـ به كار برده شده، مثل استعمالات ساير متشرّعه است و همان گونه كه مردم عادى، «صلاة» را در معناى جديد استعمال مى كردند ائمّه (عليهم السلام) نيز با همين الفاظ با مردم صحبت مى كردند.
درنتيجه، بنابر قول به حقيقت متشرّعه ـ كه قابل انكار نيست ـ معناى اين گونه الفاظ، در تمام احاديث ائمّه (عليهم السلام) روشن و واضح است، و اكثريت روايات ما ـ حدود نود و پنج درصد ـ را روايات ائمّه (عليهم السلام) تشكيل مى دهند.
در اين جا دو دسته روايت باقى مى ماند:
1 ـ رواياتى كه از طريق ائمّه (عليهم السلام) از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده است.
2 ـ رواياتى كه از غير طريق ائمّه (عليهم السلام) از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده و راوى آنها نيز موثّق است.
ايشان مى فرمايد: الفاظ كتاب و سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) ـ در اكثر موارد ـ از طريق ائمّه (عليهم السلام)به ما رسيده است. در روايات معتدّدى مشاهده مى كنيم كه مثلا فرموده: قال الصادق (عليه السلام):
(صفحه549)
«قال النّبي (صلى الله عليه وآله): ...»، در اين موارد وقتى امام صادق (عليه السلام) روايتى از حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه در آن مثلا لفظ صلاة به كار برده شده است، چون ناقل، امام صادق (عليه السلام) است و امام صادق (عليه السلام) از متشرّعه مى باشد و اين الفاظ در لسان متشرّعه حقيقت در معناى جديد است، ما نيز بايد اين الفاظ را بر معناى جديد حمل كنيم و بگوييم: اگر امام صادق (عليه السلام) از حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) جمله «صلِّ عند رؤية الهلال» را نقل فرمود مثل اين است كه خود امام صادق (عليه السلام) فرموده باشد: «صلِّ عند رؤية الهلال». و ترديدى نيست كه اگر اين جمله از شخص امام صادق (عليه السلام) صادر مى شد، بر معناى جديد حمل مى شد. امّا آن دسته از روايات نبوى كه از غير طريق ائمّه (عليهم السلام) به ما رسيده و راوى آنها مورد وثوق است، ما حتّى يك روايت از اين قبيل پيدا نكرديم كه مرادش روشن نباشد بلكه هرچه هست مرادش واضح و روشن است.
بنابراين، بربحث حقيقت شرعيه، ثمره اى مترتب نيست و حتى يك مورد نمى توان پيدا كرد كه به عنوان ثمره اين بحث مطرح باشد.(1)
كلام محقّق نائينى (رحمه الله) مورد قبول و تأييد شاگرد ايشان آيت الله خويى«دام ظلّه» نيز قرار گرفته است.(2)
ذكر اين نكته لازم است كه اگر كلام اين دو بزرگوار را بپذيريم، بحث حقيقت شرعيه همانند شير بدون سر و دُم خواهد شد زيرا با نكات سه گانه اى كه در ابتداى بحث مطرح كرديم به ضميمه اين كه ثمره اى عملى بر اين بحث مترتّب نيست، بحث حقيقت شرعيه، بحث مهمّى نخواهد بود.

بررسى كلام محقّق نائينى (رحمه الله):


در ارتباط با كلام ايشان، اشكالاتى مطرح است:
اشكال اوّل: ايشان فرمودند: «الفاظ كتاب و سنّت ـ در اكثر موارد ـ از طريق
  • 1 ـ أجودالتقريرات، ج1، ص33 و 34
  • 2 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص125 و 126
(صفحه550)
ائمّه (عليهم السلام)به ما رسيده است».
اين كلام ايشان داراى اشكال است، زيرا مسأله كتاب، چيزى نيست كه ارتباطى به نقل ائمّه (عليهم السلام) داشته باشد. كتاب، داراى دو حيثيت است: يكى الفاظ آن و ديگرى معانى الفاظ. در رابطه با معانى الفاظ قرآن، اگر بيانى از ائمّه (عليهم السلام)نرسيده باشد، ظواهر الفاظ قرآن ـ مانند ساير ظواهر ـ حجّت است و اگر بيانى از ائمّه (عليهم السلام)وجود داشته باشد، بدون ترديد، آن بيان به عنوان مرجع براى ما خواهد بود هرچند بر خلاف ظاهر كتاب باشد. بيان ائمّه (عليهم السلام) به منزله قرينه است. ائمّه (عليهم السلام) به عنوان مفسّر و مبيّن قرآن مى باشند و كسى نمى تواند در تفسير قرآن خودش را بى نياز از مراجعه به ائمّه (عليهم السلام) بداند. تفسيرى كه بدون مراجعه به ائمّه (عليهم السلام) باشد، تفسير قرآن نخواهد بود.
امّا در ارتباط با الفاظ قرآن، كه آيا فلان لفظ، جزء قرآن است يا نه؟ اين ديگر بستگى به تأييد امام معصوم (عليه السلام) ندارد. بلكه راه منحصربه فرد آن عبارت از تواتر است. در مباحث علوم قرآن ثابت شده است كه قرآن، به عنوان اساس اسلام و به عنوان معجزه جاودان آن مطرح است و چنين چيزى با خبر واحد ثابت نمى شود اگرچه خبر واحد در عالى ترين درجه صحّت باشد. بلكه راه منحصربه فرد آن، تواتر است. بنابراين، الفاظ كتاب ارتباطى به ائمّه (عليهم السلام) ندارد و ائمّه (عليهم السلام) ـ در ارتباط با الفاظ كتاب ـ مثل ساير مسلمانان مى باشند.
اين مطلب، علاوه بر اين كه مورد اتفاق شيعه و سنّى است، به عنوان اصل مسلّمى بين مسلمانان مطرح است و در موارد اختلاف، به اين اصل مراجعه مى كنند. مثلا مالكيّه و جماعتى ديگر، معتقدند: (بسم الله الرّحمن الرّحيم) در آغاز سوره ها، جزء قرآن نيست و قرآنيت آنها به تواتر ثابت نشده است و ديگران در مقام جواب گفته اند: وجود (بسم الله الرّحمن الرّحيم) در اوّل سوره ها، به تواتر ثابت شده است، زيرا مسلمانان مقيّد بودند كه در قرآن هاى خود، چيزى غير از قرآن داخل نكنند تا جايى كه اسم سوره ها را هم نمى نوشتند، زيرا اسم سوره ها جزء قرآن نيست. ولى با وجود اين، مشاهده مى كنيم كه در جميع قرآن هايى كه از صدر اسلام تا كنون نوشته شده است،
(صفحه551)
(بسم الله الرّحمن الرّحيم) در اوّل سوره ها ثبت شده است و اين دليل بر تواتر بسم الله در رابطه با قرآن است.(1)
ملاحظه مى شود كه اين استدلال و جواب، هردو مبتنى بر يك اصل مسلّم مى باشند و آن اصل اين است كه راه ثبوت قرآنيت قرآن مسأله تواتر است.
نمونه ديگر اين است كه سيوطى در كتاب اتقان، از فخر رازى نقل مى كند كه در بعضى از كتب قديمى نقل شده كه ابن مسعود معتقد بوده «فاتحة الكتاب» و «معوّذتين» جزء قرآن نيست. ايشان (فخر رازى) اين مطلب را استبعاد كرده، مى گويد: چگونه مى توان چنين حرفى زد؟ آيا ابن مسعود مى خواهد بگويد: اين چيز با اين كه متواتر است، مورد قبول نيست؟ روشن است كه نمى خواهد چنين حرفى بزند، زيرا اين حرف، موجب كفر است. آيا مى خواهد بگويد: در قرآنيت قرآن، تواتر لازم نيست؟ چه كسى مى تواند نياز قرآن به تواتر را انكار كند؟ انكار تواتر، مستلزم تزلزل اصل قرآن است. لذا (فخر رازى) مى گويد: بهتر اين است كه يا كلام ابن مسعود را توجيه كنيم و يا بگوييم: نسبتى كه به ايشان داده شده، صحيح نيست.(2)

چرا اثبات قرآنيت قرآن، نياز به تواتر دارد؟

آيا به جهت استناد كلام به خداوند است؟ يعنى گفته شود: «اسناد كلام به پيامبر (صلى الله عليه وآله)و امام (عليه السلام) نياز به تواتر ندارد بلكه همين مقدار كه سندْ صحيح باشد كافى است. ولى اسناد آن به خداوند نياز به تواتر دارد». خير، دليل نياز به تواتر، اين نيست، زيرا احاديث قدسى هم به خداوند نسبت داده مى شود ولى تواتر در آنها دخالت ندارد. بلكه دليل نياز به تواتر، عبارت از خصوصيتى است كه در نفس قرآن وجود دارد.
قرآن، از زمانى كه نازل شد در مقام تحدّى و اعجاز برآمد، آن هم در جوّى كه
  • 1 ـ رجوع شود به: البيان في تفسيرالقرآن، ص 432 ـ 448
  • 2 ـ الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص104 و 105
(صفحه552)
فصاحت و بلاغت به عالى ترين درجه خود رسيده بود و از طرفى قرآن، تنها معجزه اى است كه اساس اسلام ـ تا روز قيامت ـ بر آن تكيه دارد. قرآن كتابى است كه ادّعا دارد مى خواهد جميع جوامع بشرى را ـ تا قيامت ـ از تاريكى ها و انحرافات و ضلالت ها نجات دهد. كتابى كه داراى چنين خصوصيتى است، مثل حديث امام صادق (عليه السلام) ـ بر حلّيت يا حرمت چيزى ـ نخواهد بود. چنين كتابى، انگيزه زيادى براى نقل دارد. قرآن به عنوان كتاب احكام نيست. احكام، بخشى از قرآن است. قرآن براى بيان مجموعه چيزهايى كه در كمال سعادت انسان ها ـ تا روز قيامت ـ نقش دارد، نازل شده است. يك چنين كتابى با قول يك نفر ـ بدون اين كه ديگران خبر داشته باشند ـ كه بگويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مثلا فرمود: «فلان آيه اين گونه است» ثابت نمى شود. مسأله قرآن، به صورت شگفت انگيزى مطرح بوده و مسلمانان ـ با توجه به هدايت هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) و درنظر گرفتن آينده اسلام ـ از همان اوّل، اهتمام زيادى به امر قرآن داشتند. حال اگر دينى به عنوان خاتم اديان مطرح بوده و تنها پشتوانه آن قرآن باشد آيا مى توان باور كرد كه اين پشتوانه نيازى به تواتر ندارد؟ در مورد ساير معجزات حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) خبر واحد صحيح را نيز مى پذيريم زيرا آنها به عنوان پشتوانه دين مطرح نيستند و دليلى بر لزوم تواتر در آنها نداريم.
اهمّيت قرآن به حدّى است كه خداوند متعال، خود متصدّى حفظ قرآن شده و مى فرمايد: {إنـا نحنُ نَزَّلْنا الذّكرَ و إنّا له لَحافِظونَ}(1) و اين نيست مگر به جهت اين كه قرآن به عنوان اساس و پشتوانه اسلام ـ تا روز قيامت ـ مطرح است.
از اين گذشته، مسأله قرآن مورد اهتمام غيرمسلمانان نيز بوده است، زيرا ـ همان گونه كه گفتيم ـ قرآن از روز اوّل، تمام بشريّت بلكه جنّ و انس را به «تحدّى» و «مقابله به مثل» دعوت كرد. پيامبرى كه استاد و مكتب نديده و نزد كسى درس نخوانده و امّى است، در مقابل كسانى قرار گرفته كه در زمان خود در عالى ترين
  • 1 ـ الحجر: 9